نقدی بر گفتگوی اخیر عبدالکریم سروش

 

سروش در سودای سوادش رو به تباهی است؛ به فریادش برسید!

 

هیچگاه این حدیث زیبای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را از لسان فصیح شهید مطهری(ره) فراموش نخواهم کرد که: «قصم ظهری رجلان عالم متهتک و جاهل متنسک»؛ دو نفر کمر مرا شکستند، عالمی که حرمت را نگاه ندارد و نادانی که مدام شب زنده داری کند.

 

و البته فرمایش گهرباری از امام علی(علیه السلام) که حاج"ملا احمد نراقی"در مقدمه"معراج السعادة"نقل می­کند: چه بسا افراد جاهلی که به سعادت نزدیک ترند.

 

و چه زیبا فرموده اند علمای اخلاق که علم اگر با تهذیب نفس همراه نشود از آنجا که باعث عُجب در عالم می‌گردد خود نوعی سیاهی و ظلمت است و نهایتاً منجر به این است که وی خود را عقل کل بداند و گهگاهی از روی عقل و علم ناقصش گفتاری متناقض دین داشته باشد که خداوند می‌فرماید: وَمَا أُوتِیتُم من الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً. و جز اندکی از دانش‏، به شما داده نشده است‏

(سوره الاسراء آیه ۸۵)

 

و این ظلمت گهگاهی به حدی رسد که گفتاری ناصحیح و ناشایست از زبان یک اندیشمند بزرگ به اسم دین حاصل شود که از یک دانشجوی دین و یا طلبه ای که به تازه گی"ضرب ضربا ضربوا"را فرا گرفته شنیدنش بعید باشد.

 

دکتر سروش در قسمتی از گفتگویش بیان می‌کند:

 

"وحی «الهام» است. این همان تجربه‌ای است که شاعران و عارفان دارند؛ هر چند پیامبر این را در سطح بالاتری تجربه می‌کنند. در روزگار مدرن، ما وحی را با استفاده از استعاره‌ی شعر می‌فهمیم. چنان‌که یکی از فیلسوفان مسلمان گفته است: وحی بالاترین درجه‌ی شعر است. شعر ابزاری معرفتی است که کارکردی متفاوت با علم و فلسفه دارد. شاعر احساس می‌کند که منبعی خارجی به او الهام می‌کند؛ و چیزی دریافت کرده است. و شاعری، درست مانند وحی، یک استعداد و قریحه است؛ شاعر می‌تواند افق‌های تازه‌ای را به روی مردم بگشاید؛ شاعر می‌تواند جهان را از منظری دیگر به آن‌ها بنمایاند... بنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرییل به او نازل شده بود، منتقل می‌کرد. اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است.

 

استعاره‌ی شعر به توضیح این نکته کمک می‌کند. پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می‌کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما در واقع - یا حتی بالاتر از آن در همان حال - شخص پیامبر همه چیز است؛ آفریننده و تولیدکنند... اما پیامبر به نحوی دیگر نیز آفریننده‌ی وحی است. آن‌چه او از خدا دریافت می‌کند، مضمون وحی است. اما این مضمون را نمی‌توان به همان شکل به مردم عرضه کرد؛ چون بالاتر از فهم آن‌ها و حتی ورای کلمات است. این وحی بی‌صورت است و وظیفه‌ی شخص پیامبر این است که به این مضمون بی‌صورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد. پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود می‌داند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل می‌کند.

 

شخصیت او نیز نقش مهم در شکل دادن به این متن ایفا می‌کند. تاریخ زندگی خود او: پدرش، مادرش، کودکی‌اش و حتی احوالات روحی‌اش [در آن نقش دارند.] اگر قرآن را بخوانید، حس می‌کنید که پیامبر گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح در حالی که گاهی اوقات پرملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معمولی است. تمام این‌ها اثر خود را در متن قرآن باقی گذاشته‌اند. این، آن جبنه‌ی کاملاً بشری وحی است.»

 

در بررسی این مطالب باید گفت شکی نیست که حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) بحق برگزیده پروردگار است از آنجا که در حدیث قدسی آمده است که خداوند پس از خلقت پیامبر عظیم الشأن اسلام می‌فرماید:"حبیبی انت المرید و انت المراد"؛ حبیب من توهم مریدی و هم مراد. و مستندتر از این حدیث، حدیث قدسی لولاک است که خدا می‌فرماید: (ای محمد!) اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی‌کردم.

 

اما باید متذکر شد که وجه تفاوت میان آن حضرت و سایر خلق، مصطفی بودن یعنی برگزیده شدن ایشان است که فرموده است::قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ ؛ بگو: من فقط بشری هستم مثل شما؛ [امتیازم این است که‏] به من وحی می‏شود که تنها معبودتان معبود یگانه است‏؛ (سوره الکهف آیه۱۱۰ )

 

در جایی دیگر می‌فرماید: قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ وَلَـکِنَّ اللّهَ یَمُنُّ عَلَی مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَمَا کَانَ لَنَا أَن نَّأْتِیَکُم بِسُلْطَانٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ ؛ پیامبرانشان به آنها گفتند: (درست است که ما بشری همانند شما هستیم‏، ولی خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد [و شایسته بداند]، نعمت می‏بخشد [و مقام رسالت عطا می‏کند]! و ما هرگز نمی‏توانیم معجزه‏ای جز بفرمان خدا بیاوریم‏! (سوره ابراهیم آیه ۱۱(.

 

از آیات چنین استفاده می‌شود که حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) به یمن خواست خداوند به مقام رسالت نایل گشته و وحی الهی بر او نازل می‌گردد. شکی نیست که مقامش بسی از جبرییل که حامل وحی است بالاتر است به سبب حدیث معراج که از مرحله­ای جبرییل تاب پیش رفتن نداشت و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) خود به تنهایی سیر نمود اما همان جا خداوند می‌فرماید: وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَی «۷» ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی «۸» فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی «۹» فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی «۱۰» مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی «۱۱».

 

در حالی که در اُفق اعلی قرار داشت‏! «۷» سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد... «۸» تا آنکه فاصله او [با پیامبر] به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود؛«۹» در اینجا خداوند آنچه را وحی کردنی بود به بنده‏اش وحی نمود«۱۰» قلب [پاک او] در آنچه دید هرگز دروغ نگفت«۱۱» .

 

و این همان حایل بین خدا و اشرف مخلوقاتش است که گفته اند:

 

ز احمد تا احد یک میم فرق است جهانی هم در این یک میم غرق است

 

پس حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار به پروردگارش نزدیک گشته و البته این نزدیکی فقط به سبب عبودیت معبودش بوده است از آنجا که می‌فرماید:"فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ"ولیکن آنحضرت خطاب به پروردگارش می‌فرماید:"ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک"نشناختیم و عبادت نکردیم تو را آنگونه که حق آن بود. ولی کلام محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) کلام خود نیست بلکه کلام الهی و وحی است که می‌فرماید: وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی «۳» إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی «۴» عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی «۵»؛ و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‏گوید! «۳» آنچه می‏گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست‏! «۴» آن کس که قدرت عظیمی دارد [= جبرییل امین‏] او را تعلیم داده است‏؛ «۵» (سوره نجم)

 

و شعر هم نیست از آنجا که باز هم در قرآن آمده: وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا یَنبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِینٌ ؛ ما هرگز شعر به او [= پیامبر] نیاموختیم‏، و شایسته او نیست [شاعر باشد]؛ این [کتاب آسمانی‏] فقط ذکر و قرآن مبین است‏(سوره یس آیه ۶۹ (

 

در این که دکتر سروش همه این آیات را بارها و بارها مرور کرده و به تفسیر و تفکر در رابطه با آنها پرداخته شکی نیست؛ اما دلیل اینکه اینگونه مغایر با آیات مذکور تفکر می‌کند شاید همان بحث عجب و غرور علمایی وی است. زیرا قرآن و سنت و عقل و اجتماع را کنار گذاشته و سراغ ظن"گمان"رفته که البته یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ؛ای کسانی که ایمان آورده‏اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است. (سوره الحجرات آیه ۱۲)

و چه به جا و مناسب است این آیه از قرآن که می­فرماید: مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَایِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِبًا.نه آنها [هرگز] به این سخن یقین دارند، و نه پدرانشان‏! سخن بزرگی از دهانشان خارج می‏شود! آنها فقط دروغ می‏گویند!(سوره الکهف آیه ۵). و البته از آنجا که استاد سخن است گمانه‌هایش را به زیبایی بیان می‌کند و به راحتی مخاطبش را تحت تأثیر قرار می‌دهد. اما باید بداند که:إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.ما قرآن را نازل کردیم‏؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم‏! (سوره الحجر آیه۹)

 

 

 

"صدق الله العلی العظیم"

مقاله از: هادی شریفی

 

ارسال: شنبه۰۳ فروردین ۱۳۸۷/ ۱۳:۲۲ب.ض

پیوند مطلب: http://www.shia-online.ir/article.asp?id=۴۳۰



سایت شیعه آنلاین