نگاهی به زندگی امام علی علیه السلام

۲۳ سال مبارزه برای مکتب، 
۲۵ سال سکوت برای حفظ مکتب 
۵ سال تلاش برای عدالت.
۳۰ عام الفیل تولد در خانه خدا
۳۸ عام الفیل شروع زندگی در آغوش گرم پیامبر
۴۰ عام الفیل بعثت پسر عمویش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ایمان آوردن به ایشان به عنوان ‏اوّلین مسلمان.
۱ هجری لیلة المبیت و نهایت ایثار برای دین و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و هجرت به مدینه
۲ هجری ازدواج‏ با دخت‏ نبی ‏اکرم (سلام الله علیها)، جنگ بدر و رشادت مولی علی(علیه السلام)
۳ هجری میلاد امام حسن (علیه السلام) اولین ثمره زندگی ابالحسن(علیه السلام) و زهرا(سلام الله علیها)،
جنگ احد، و تحسین جبریل علی (علیه السلام) را که فرمود: لا فتی الّا علی و لاسیف الّا ذوالفقار.
۴ هجری ولادت امام حسین علیه السلام دومین گل پیوند علی و فاطمه.
۵ هجری جنگ خندق و رشادت علی در برابر بزرگترین سردار عرب
۷ هجری فتح خیبر و بلند نمودن درب خیبر به دست یتیم نواز علی
۸ هجری فتح مکّه و بازگشت ایشان به محل ولادتشان
۱۰ هجری داستان مباهله، نزول آیه‌ی تطهیر در بزرگداشت علی (علیه السلام) و خاندانش،
حجة ‏الوداع، غدیر خم و جانشینی پیامبر
۱۱ هجری وفات پیامبر، آغاز مظلومیت اهل بیت(علیه السلام) و سپس شهادت حوریه‌ی مظلوم زهرا (سلام الله علیها)
۳۵-۱۱ هجری سکوت پر معنای علی که تنها عامل حیات اسلام بود.
۳۵ هجری آغاز حکومت ایشان
۳۶ هجری جنگ صفین و فاجعه‌ی قرآن به سرها
۳۹ هجری جنگ نهروان و سرکوب خوارج
۴۰ هجری شهادت بزرگترین مرد تاریخ.

اعتراف تلخ
ما شیعیان باید اعتراف کنیم که هم چون دیگران درباره ی کسی که افتخار نام پیروی او را داریم ـ امام علی ـ ظلم و لااقل کوتاهی کرده‏ایم، اساساً کوتاهیهای ما ظلم است. ما نخواسته و یا نتوانسته‌ایم علی (علیه السلام) را بشناسیم، ما و یا نتوانسته‌ایم از او دفاع کنیم. از پاسخ به شبهات خودداری کردیم، از دعوت به راه او ـ آن طور که شایسته است ـ کوتاهی کردیم. دیگران برای باطل خود شب و روز گزاردند و ما...
کاش سخن امام خود را می‌ شنیدیم و آویزه‌ی گوش می‌کردیم. 
آری ما نیز مقصریم و بر تقصیر خویش اعتراف می‌کنیم. 

برگرفته از کتاب: سیری در نهج البلاغه، مرحوم مطهری

چرا علی (علیه السلام) قیام نکرد؟آیا علی (علیه السلام) از خلافت خلفا راضی بود؟چرا علی (علیه السلام) بیست و پنج سال سکوت کرد؟
از مسائل مربوط به خلافت که در نهج البلاعه انعکاس یافته است مسأله سکوت و مدارای آن حضرت و فلسفه آن است.
مقصود از سکوت، ترک قیام و دست نزدن به شمشیر است، والا چنانکه قبلاً گفته‏ایم، علی از طرح دعوی خود و مطالبه آن و از تظلم در هر فرصت مناسب خودداری نکرد.
علی (علیه السلام) از این سکوت به تلخی یاد می‏کند و آن را جانکاه و مرارت بار می‏خواند: 
"و اغضیت علی (علیه السلام) القذی و شربت علی‏الشجی و صبرت علی اخذ الکظم و علی امر من العلقم".
خار در چشمم بود و چشمها را بر هم نهادم، استخوان در گلویم گیر کرده بود و نوشیدم، گلویم فشرده می‏شد و تلختر از حنظل در کامم ریخته بود وصبر کردم.
سکوت علی (علیه السلام) سکوتی حساب شده و منطقی بود نه صرفاً ناشی از اضطرار و بیچارگی، یعنی او از میان دو کار بنا به مصلحت یکی را انتخاب کرد که شاق‏ترو فرساینده‏تر بود، برای او آسان بود که قیام کند و حداکثر آن بود که به واسطه نداشتن یار و یاور خودش و فرزندانش شهید شوند، شهادت آرزوی علی (علیه السلام) بود.
و اتفاقاً در مورد شرایط است که حضرت به این جمله معروف اشاره فرمود:
"والله لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه"(۸)
به خدا سوگند که پسر ابوطالب مرگ را بیش از طفل پستان مادر را دوست می‏دارد،
علی (علیه السلام) با این بیان به ابوسفیان و دیگران فهماند که سکوت من از ترس مرگ نیست، از آن است که قیام و شهادت در این شرایط بر زیان اسلام است نه به نفع آن.
علی (علیه السلام) خود تصریح می‏کند که سکوت من حساب شده بود، من از دو راه، آن را که به مصلحت نزدیکتر بود انتخاب کردم:
"و طفقت ارتای بین ان اصول بید جذاء او اصبر علی طخیة عمیاء، یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر و یکدح فیها مؤمن، حتی یلقی ربه، فرایت ان الصبر علی هاتی احجی فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی..."(۹)
در اندیشه فرو رفتم که میان دو راه کدام را بر گزینم؟ آیا با کوته دستی قیام کنم یا بر تاریکی کور صبر کنم، تاریکی که بزرگسال در آن فرتوت می‏شود وتازه سال پیر می‏گردد و مؤمن در تلاشی سخت تا آخرین نفس واقع می‏گردد، دیدم صبر بر همین حالت طاقت فرسا و عاقلانه‏تر است پس صبر کردم در حالیکه خاری در چشم و استخوانی در گلویم داشتم.
سکوت و مدارا در برخی شرایط بیش از قیامهای خونین نیرو و قدرت تملک نفس می‏خواهد. مردی را در نظر بگیرید که مجسمه شجاعت وشهامت و غیرت است، هرگز به دشمن پشت نکرده و پشت دلاوران از بیمش می‏لرزد، اوضاع و احوالی پیش می‏آید که مردمی سیاست پیشه از موقعیتی حساس استفاده می‏کنند و کار را بر او تنگ می‏گیرند تا آنجا که همسر بسیار عزیزش مورد اهانت قرار می‏گیرد. ابن ابی الحدید در ذیل خطبه ۲۱۵ این داستان معروف را نقل می‏کند: روزی فاطمه سلام الله علیها، علی علیه السلام را دعوت به قیام می‏کرد، در همین حال فریاد مؤذن بلند شد که اشهد ان محمد رسول الله علی (علیه السلام) به زهرا فرمود:
آیا دوست داری این فریاد خاموش شود؟ 
فرمود: نه، 
فرمود: سخن من جز این نیست.

برگرفته از کتاب: سیری در نهج البلاغه، مرحوم مطهری

آیا علی (علیه السلام) از خلفا انتقاد می‌کرد؟
انتقاد علی (علیه السلام) از خلفا غیرقابل انکار است و طرز انتقاد آن حضرت آموزنده است. انتقادات علی (علیه السلام) از خلفا احساساتی و متعصبانه نیست، تحلیلی و منطقی است و همین است که به انتقادات آن حضرت ارزش فراوان می‏دهد. انتقاد اگر از روی احساسات و طغیان ناراحتیها باشد، یک شکل دارد، و اگر منطقی و بر اساس قضاوت صحیح در واقعیات باشد شکلی دیگر. انتقادهای احساساتی معمولاً درباره همه افراد یکنواخت است، زیرا یک سلسله ناسزاها و طعن‏ها است که نثار می‏شود. سب و لعن ضابطه‌ای ندارد. اما انتقادهای منطقی مبتنی بر خصوصیات روحی و اخلاقی و متکی بر نقطه‏های خاص تاریکی زندگی افراد مورد انتقاد می‏باشد، چنین انتقادی طبعا نمی‏تواند در مورد همه افراد یکسان و بخشنامه‏وار باشد. در همین جاست که ارزش و درجه واقع‏بینی انتقاد کننده روشن می‏گردد. انتقادهای نهج‏البلاغه از خلفا برخی کلی و ضمنی است و برخی جزیی ومشخص. انتقادهای کلی و ضمنی همانها است که علی (علیه السلام) صریحاً اظهار می‏کند که حق قطعی و مسلم من از من گرفته شده است.
ابن ابی الحدید می‏گوید:شکایت و انتقاد امام از خلفا ولو به صورت ضمنی و کلی متواتر است.
روزی امام شنید که مظلومی فریاد بر می‏کشید که من مظلومم و بر من ستم شده است، علی (علیه السلام) به او گفت: (بیا سوته‏دلان گرد هم آییم) بیا با هم فریاد کنیم. زیرا من نیز همواره ستم کشیده‏ام. 
هم چنین از یکی از معاصرین مورد اعتماد خودش معروف به ابن عالیه نقل می‏کند که گفته است: 
در محضر اسماعیل بن علی حنبلی امام حنابله عصر بودم که مسافری از کوفه به بغداد مراجعت کرده بود و اسماعیل از مسافرتش و از آنچه در کوفه دیده بود از او می‏پرسید، او در ضمن نقل وقایع با تأسف زیاد جریان انتقادهای شدید شیعه را در روز غدیر از خلفا اظهار می‏کرد. فقیه حنبلی گفت تقصیر آن مردم چیست؟ این باب را خود علی (علیه السلام) باز کرد. آن مرد گفت پس تکلیف ما در این میان چیست؟ آیا این انتقادها را صحیح و درست بدانیم یا نادرست؟ اگر صحیح بدانیم باید یک طرف را رها کنیم و اگر نادرست بدانیم طرف دیگر را!!
اسماعیل با شنیدن این پرسش از جا حرکت کرد و مجلس را به هم زد.
همین قدر گفت این پرسشی است که خود منهم تاکنون پاسخی برای آن پیدا نکرده‏ام.

برگرفته از کتاب: سیری در نهج البلاغه، مرحوم مطهری

آیا علی (علیه السلام) از خلفا انتقاد می‌کرد؟چگونه علی (علیه السلام) از ابوبکر انتقاد کرده است؟
انتقاد از ابوبکر به صورت خاص در خطبه شقشقیه آمده است و در دو جمله خلاصه شده است:
اول: اینکه او به خوبی می‏دانست من از او شایسته‏ترم و خلافت جامه‏ایست که تنها بر اندام من راست می‏آید. او با اینکه این را به خوبی می‏دانست دست به چنین اقدامی زد. من در دوره خلافتش، مانند کسی بودم که خار در چشم یا استخوان در گلویش بماند:
والله لقد تقمصها ابن ابی قحافة و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی
به خدا قسم پسر ابوقحافه پیراهن خلافت را به تن کرد، در حالی که خود می‏دانست محور این آسیا سنگ منم.
دوم: اینست که چرا خلیفه پس از خود را تعیین کرد. خصوصاً اینکه او در زمان خلافت خود به ظاهر از مردم خواست که قرار بیعت را اقاله کنند و او را از نظر تعهدی که از این جهت بر عهده‏اش آمده آزاد گذارند، کسی که درشایستگی خود برای این کار تردید می‏کند، و از مردم تقاضا می‏نماید استعفایش را بپذیرند، چگونه است که خلیفه پس از خود را تعیین می‏کند.
فوا عجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لآخر بعد وفاته
شگفتا که ابوبکر از مردم می‏خواهد که در زمان حیاتش او را از تصدی خلافت معاف بدارند و در همان حال زمینه را برای دیگری بعد از وفات خویش آماده می‏سازد. 
پس از بیان جمله بالا، علی (علیه السلام) شدیدترین تعبیراتش را درباره دو خلیفه که ضمناً نشان دهنده ریشه پیوند آنها با یک دیگر است، به کار می‏برد و می‏گوید: 
لشد ما تشطرا ضرعیها
با هم، به قوت و شدت، پستان خلافت را دوشیدند.
ابن ابی الحدید درباره استقاله (استعفا) ابوبکر می‏گوید: جمله‏ای به صورتهای مختلف از ابوبکر نقل شده که در دوره خلافت بر منبر گفته است، برخی به این صورت نقل کرده‏اند که"ولیتکم و لست بخیرکم"خلافت برعهده من گذاشته شده است، در حالی که بهترین شما نیستم. 
اما بسیاری نقل کرده‏اندکه گفته است:
اقیلونی فلست بخیرکم 
مرا از خلافت معاف بدارید که من بهترین شما نیستم. 
عبارت نهج البلاغة تأیید می‏کند که گفتار ابوبکر به صورت دوم بوده است.

برگرفته از کتاب: سیری در نهج البلاغه، مرحوم مطهری
انتقاد نهج البلاغه از عمر به شکل دیگر است، علاوه بر انتقاد مشترکی که از او و ابوبکر با جمله"لشد ما تشطرا ضرعیها"شده است، یک سلسله انتقادات با توجه به خصوصیات روحی و اخلاقی او انجام گرفته است.
علی (علیه السلام) دو خصوصیت اخلاقی عمر را انتقاد کرده است:
اول خشونت و غلظت او - عمر در این جهت درست در جهت عکس ابوبکر بود. عمر اخلاقاً مردی خشن و درشتخو و پر هیبت و ترسناک بوده است. ابن ابی الحدید می‏گوید: 
اکابر صحابه از ملاقات با عمر پرهیز داشتند. 
ابن عباس عقیده خود را درباره مسأله"عول"بعد از فوت عمر ابزار داشت. به او گفتند چرا قبلاً نمی‏گفتی؟ گفت از عمر می‏ترسیدم.
"دره عمر"یعنی تازیانه او ضرب‏المثل هیبت بود تا آنجا که بعدها گفتند:"درة عمر اهیب من سیف حجاج"یعنی تازیانه عمر از شمشیر حجاج مهیب‏تر بود. 
عمر نسبت به زنان خشونت بیشتری داشت، زنان از اومی‏ترسیدند. در فوت ابوبکر زنان خانواده‏اش می‏گریستند و عمر مرتب منع می‏کرد، اما زنان به ناله و فریاد ادامه می‏دادند، عاقبت ام فروه خواهر ابوبکر را از میان زنان بیرون کشید و تازیانه‏ای بر او نواخت زنان پس از این ماجرا متفرق گشتند.
دیگر از خصوصیات روحی عمر که در کلمات علی (علیه السلام) مورد انتقاد واقع شده شتاب زدگی در رأی و عدول از آن بود که دو عمل به تناقض گویی می‌انجامید. مکرر رأی صادر می‏کرد و بعد به اشتباه خود پی می‏برد و اعتراف می‏کرد. داستانهای زیادی در این مورد هست. جمله همه شما از عمر فقیه‏ترید، حتی خداوندان حجله ـ زنان ـ، در چنین شرایطی از طرف عمر بیان شده است. گفته‌اند عمر در هفتاد نوبت جمله‌ی ‹ لولا علی لهلک عمر› اگر علی نبود عمر هلاک شده بود، را تکرار کرد. در برخی از این اشتباهات، علی (علیه السلام) او را متوقف کرد. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، خلیفه‌‌ی دوم را به همین دو خصوصیت که تاریخ، آن را به شدت تأیید می‏کند، مورد انتقاد قرار می‏دهد: یکی خشونت زیاد او به حدی که همراهان او از گفتن حقایق بیم داشتند و دیگر شتابزدگی و اشتباهات مکرر و سپس معذرت خواهی از اشتباه. 
امام (علیه السلام) درباره قسمت اول می‏فرماید: 
"فصیرها فی حوزة خشناء یغلظ کلمها و یخشن مسها...فصاحلها کراکب الصعبة ان اشتق لها خرم و ان السلس لها تفحم".
یعنی ابوبکر زمان خلافت را در اختیار طبیعتی خشن قرار داد که آسیب رساندنهایش شدید و تماس با او دشوار بود... آنکه می‏خواست با اوهمکاری کند مانند کسی بود که شتری چموش و سرمست را سورا باشد، اگر مهارش را محکم بکشد بینیش را پاره می‏کند و اگر سست کند به پرتگاه سقوط می‏نماید.
و درباره‌ی شتاب زدگی و کثرت اشتباه و سپس عذرخواهی او می‏فرماید:
و یکثر العثار فیها و الاعتذار منها 
لغزشهایش و سپس پوزش خواهیش از آن لغزشها، فراوان بود.

چرا به علی علیه السلام نفس پیامبر گفته شده‌است؟ 
از آیه شریفه مباهله (آل عمران:۶۱) ثابت می‌گردد که حضرت امیرالمؤمنین، حضرت صدیقه کبری، امام مجتبی و سیدالشهداء علیهماالسلام پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، اشرف خلق و عزیزترین مردم نزد خداوند بوده اند. 
چنان چه علمای اهل سنت از قبیل زمخشری (زمخشری،الکشاف:۱/۲۶۸ط قم.البلاغة) و غیر او نوشته‌اند. 
هم چنین از این آیه روشن می‌گردد که امیرالمؤمنین علیه‌السلام از همه اصحاب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم افضل و برتر بوده اند. چرا که خداوند متعال در این آیه شریفه او را نفس رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله وسلم خوانده است. 
بدیهی است مراد از -نفس‌های ما- (أنفسنا) در آیه شریفه نفس شخص حضرت خاتم الأنبیا صلی الله علیه وآله وسلم نیست، زیرا دعوت اقتضای مغایرت دارد و انسان هرگز مأمور نمی‌شود که خود را دعوت نماید. پس باید مقصود دعوت دیگری باشد که به منزله نفس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است. و چون به اتفاق مفسرین موثق و محدثین شیعه و اهل سنت غیر از امیرالمؤمنین علیه السلام،حسنین علیهماالسلام و صدیقه طاهره سلام الله علیها احدی با آن حضرت همراه نبوده است، پس با جمله أبناؤنا و أبناءکم حسنین علیهماالسلام و با نساءنا و نساءکم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خارج می‌شوند و دیگر کسی که به"أنفسنا"تعبیر شود در آن گروه مقدس،جز امیرالمؤمنین علیه السلام باقی نمی‌ماند، پس از همین عبارت أنفسنا ثابت می‌گردد که امیرالمؤمنین علیه السلام نفس پیامبر می‌باشند.